انسان همواره به آرامش نیازمند است و به اقتضای فطرتش طالب آرامش. او هر بار آرامش را در چیزی می بیند و برای رسیدن به آن تلاشی بی وقفه می کند. گاهی آرامشش را در یافتن یک وعده غذا می یابد و گاهی در خواندن یک صفحه کتاب. اما همواره بعد از رسیدن به آنچه مقصود نهایی تصورش می کرد، آتش درونی اش سرد شده و دوباره جویای امری دیگر است. گویا این چرخه هر روز و هربار تکرار می شود و انسان در چرخه دویدنها و رسیدن ها و باز سیر نشدن ها گرفتار است.
اگرچه انسان با تلاش، خود را به آنچه می خواهد می رساند اما باز دچار دلهره و اضطراب است و کثرت اضطرابها و نگرانی هایش او را آزرده خاطر می سازد.
کمال گرایی انسان بی نهایت است و او همواره می خواهد و هرگز سیر نمی شود، بنابراین اگر به منبعی نامتناهی متصل نباشد بعد از هر رسیدنی و آرامشی موقت دوباره اسیر اضطراب خواهد شد.
آری تنها راه فائق آمدن بر نابسامانی های روحی، برقراری ارتباط با سرچشمه پاکیها و خوبی هاست.
بشر امروز به اندازه ای که از خداوند فاصله گرفته به همان اندازه نیز از آرامش جدا شده است. ارتباط با خداوند همسو با نظام تکوین است و قطع ارتباط با او بر خلاف این نظام. به همین دلیل است که وقتی یاد او در دلها بی رنگ شود هرچقدر هم انسان از سایر جهات بی نیاز شود باز هم انگار چیزی در زندگی کم دارد.
زندگی و حیات مادی گاهی کاستی هایی را به دنبال دارد که نتیجه آن جز اندوه چیز دیگری نخواهد بود. گاهی نیز انسان در همین زندگی دنیایی غرق در نعمت می شود و اگرچه کاستی ندارد اما این بار سرمست غرور شده و از شخصیت انسانی اش فاصله می گیرد. یاد خدا از یک طرف اندوههای ناشی از کاستی ها را بر طرف می کند و از سویی دیگر غرور حاصل از سرمستی ها را.
اگرچه عرف مردم ذکر را تنها درگردش زبان و حرکت لبها و شمارش دانه های تسبیح می بینند اما قطعا ذکر و یاد الهی چیزی عمیق تر و فراتر از ذکر لفظی است؛ هر چند ذکر لفظی نیز پیش زمینه رسیدن به ذکر قلبی است اما ذکر لفظی مقصد نهایی در یاد خداوند تلقی نمی شود.
بعضی مواقع وقتی از ذکر و یاد خداوند صحبت می شود برخی فکر می کنند همواره به یاد خدا هستند و دلیل این امر را این مطلب می دانند که آنها هرگز خدا را فراموش نمی کنند و دائما چیزی در درون، آنها را متوجه خداوند می نماید. اگر چه این حالت حالتی نیت و این ادعا تا حدی صحیح اما در عین حال باید توجه نمود که وجود ذکر و یاد خداوند در زندگی انسان از طریق آثارش ثابت می شود در واقع به یاد او” بودن باید اثراتی را به دنبال داشته باشد و الا اگر تنها در ذهن خویش به یاد او” باشیم و در زندگی اثری از یادش وجود نداشته باشد گویا اصلا ذکری و یادی صورت نپذیرفته است.
بنابراین باید دقت کرد از لفظ تا معنا فاصله ایست بسیار که اگر لطف او نباشد و مهربانی اش ما را در حرکت نگاه ندارد هرآن خطر انحراف و لغزش در کمین ماست.
برای درک حضورش، لازم نیست به دیاری بعید سفر کنی، بلکه با اندک تأملی به درون خویش، معنویت وجودی ات را وامدار توسل به این بانوی بزرگ خواهی یافت.
فاطمه معصومه نه متعلق به شهر قم، که متعلق به سرزمین اسلام می باشد چرا که وجودش در ثمربخشی آموزه های اسلام بسیار تأثیرگذار بوده و هست.
در توصیف منزلت بانوی آب و آفتاب همین بس که ایشان امامزاده ی بلا فصل هستند. از یک طرف دختر امام و از طرفی خواهر امام و سویی دیگر عمه ی امام …
حرم مطهر و مضجع شریف حضرت معصومه سلام الله علیها بابی است برای توسل علماء و بزرگان، به گونه ای که آنها بهره های علمی و معنوی خویش را نه از آنِ خود، که هدیه ای از سوی این بانو می دانند.
هر کس به فراخور وسعت وجودی اش، از او طلب می کند، از درخواست برای حل مشکلات مادی گرفته تا توسل برای حل مسأله ای علمی.
بانو، کریمه است و کرامتش ریشه در گذشته های از یاد رفته دارد. کرامتی که باید در بیش از هزار سال پیش جستجویش کرد در همان زمانی که قم بیابانی خشک و غریب و زمینی بلا زرع بود اما به برکت وجود این بانو مرکز تعلیم و تعلم علوم اسلامی شد تا جایی که آموزه های دین از این سرزمین به جهان اسلام صادر گردید.
و اینجاست که می توان به راحتی اذعان نمود که این خاندان حیات و مماتشان هر دو آباد کننده است.
عبادت، خضوع و خشوع، شب زنده داری و روزه داری و همچنین محدثه بودن از جمله ویژگی هایی است که وجود این بانو را از سایر امامزادگان متمایز نموده است.
روایاتی که از این بانوی بزرگوار نقل شده است غالبا در موضوع امامت است و همین امر نشان از تلاش مقدس ایشان برای اثبات امر ولایت دارد.
چرا جای دور می رویم؟! اصلا حرکتشان از مدینه به سمت خراسان گویای ذوب شدن ایشان در ولایت است. همچون زینبی که عاشقانه به دنبال حسین آمد این بار با تکرار تاریخ فاطمه معصومه، قصد رضا می کند. هجرت با زندگی این خاندان، عجیب عجین شده است!!!
در دنیایی که هیچ وقت به اندازه حالا دچار تفرقه نبوده و بالاجبار هر روز با واقعیت هایی تلخ، روزگار سپری می کنیم، توجه عمیق و دقیق قلبی به پاره تن امامت و ولایت یعنی حضرت معصومه سلام الله علیها می تواند آرامشی عجیب را برای قلبهایمان رقم بزند.
آری، هرچند خستگی ها حوصله مان را کم کرده اند و به ناچار خود را گرفتار یک لقمه نان می بینیم اما گره کردن دستانمان بر رشته ای از چادر شفیعه م حلاوتی دارد که به برکتش می توانیم در مسیر صحیح ثابت قدم بمانیم….
وجود خواهر خورشید برای سرزمین ما برکتی است بی بدیل که به یُمن قدومش پیشانی بر خاک می ساییم و با هم زمزمه می کنیم این بخش از زیارت نامه ی ایشان را:
یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه فانّ لک عند الله شأنا من الشأن…
ندای اصفهان، زهرا ابراهیمی(کارشناس مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی)
اینجا همه چیز از من شروع می شود؛ تمام تلاشها برای تغییر من صورت می گیرند و تمام نصایح و اندرزها در جهت ترمیم منِ من خودنمایی می کنند.
اینجا در سبکی که منطبق بر فطرت دست ناخورده من است، دستوراتی ناب وجود دارد که تمرکزش بر انسان سازی بیشتر از هرچیز دیگر است.
در سبک زندگی اسلامی برای تک تک ما در هر مقام و موقعیتی که باشیم وظایف، مسئولیتها و انتظاراتی تعریف شده است که دائما در شرایط مختلف به ما گوشزد می شود.
اینجا خطاها قبل از هر چیز و هرکس متوجه من می شود و این بهترین گام است در جهت اصلاح فرد و اجتماع.
اگر کمی با دقت به اطرافمان نگاه کنیم و یا کمی گوشهایمان را تیزتر کنیم، به وضوح می بینیم و می شنویم آنچه از آگاهی و آشنایی افراد نسبت به حقوقشان بدانها تعلیم داده شده است چه بلایی بر سر جامعه آورده است.
برای زوجهای جوان در کلاسهای آموزشی قبل از ازدواج، بیشتر از اینکه بخواهند تکلیفشان را تبیین نمایند، حقوقشان را بازگو می کنند و آنها را از حقوقشان مطلع می سازند.
به بچه ها نیز در مدرسه حقوقشان را یادآوری می نمایند و در رسانه و رومه و هرآنچه مردم ازآن درس می گیرند، کلاس تدریس آشنایی با حقوق به صورت مستقیم و غیر مستقیم، تمام و کمال برپا می شود و همین امر بستر لازم برای جنگ و نزاعی خشن بین گروههای مختلف را فراهم آورده است، تا جایی که گاهی شاهد هستیم که ن جامعه ما در صدد احقاق حقوق خویش در دادگاهها از این سو به آن سو روانه می شوند و فرزندانمان نیز برای احقاق همان حقوق جسورتر.
قطعا آگاهی نسبت به حقوق، حقی است مسلم که نادیده گرفتن آن از بدترین مصادیق ظلم بشمار می رود، اما نکته اینجاست که آموزش تک بُعدی و یک جانبه در این باب، پرواز با یک بال است.
حلقه مفقوده در کنار آموزش حقوق، آموزش وظایف و تکالیفی است که وجود دارد، چرا که حیات حقوق در گرو انجام وظایف است. اگر شخص وظیفه اش را به خوبی انجام ندهد مستحق حقی نخواهد بود و این نکته ای است که کمتر بدان توجه می شود.
سبک زندگی اسلامی تأکید بر این امر دارد که آنچه درون فرد هست بیرونش را شکل خواهد داد و بر همین اساس خودشناسی به عنوان سودمندترین معارف معرفی شده است چرا که نتیجه خودشناسی چیزی جز خودسازی نخواهد بود. در این سبک توجه به اخلاق و گرایش به اخلاق مداری منجر به تقویت روحیه گذشت و صلح خواهد شد و همین امر باعث می شود تا شخص بیشتر از اینکه بخواهد بر حقوقش پافشاری کند، ذهنش را معطوف وظایف و مسئولیت هایش کند.
سبک زندگی اسلامی با چیزی که امروزه از سبک زندگی میشناسیم، فاصله ای بسیار دارد و برماست که با تکیه بر اخلاق مداری و تقدم اخلاق بر حقوق در کاهش این فاصله کوشا باشیم.
در وجود آدمی نیازهای متعدد روحی وجود دارد که مستم پاسخگویی مناسب می باشد، اما متاسفانه انسان گاهی اصلا به این نیازها توجهی ندارد و به دنبال یافتن پاسخی مناسب برای آنها نیست و گاهی نیز با وجودی که نیاز درونی اش را حس می کند اما در دریافت پاسخ، مسیری غلط را می پیماید.
از جمله نیازهای مهم روحی انسان، ارتباط انسان با خود است.بشر امروز علیرغم پیشرفتهای متعدد در برقراری ارتباطات، در بازشناسی این نیاز به شدت ضعیف عمل کرده است.
مشکل انسان امروز، در برقراری ارتباط با دیگران نیست بلکه در عدم برقراری ارتباط با خویش است.گم کردن خود و دفن شدن حقیقت وجودی او در لابلای نیازهای مادی، او را از خود بیگانه نموده است و اگر بشریت برنامه ای برای ارتباط انسان با خود، نداشته باشد شاهد فجایع و مصائب بزرگتری خواهد بود.
ارتباط انسان با خود، او را به تفکر در مورد رفتارها و گرایشهایش وا می دارد و همین تأملهاست که صبر او در برابر معصیت و خطا را افزون می کند.
از جمله فواید ارتباط انسان با خود، رفع غفلت است. وقتی انسان از درون خویش بر خویشتن ناظری گماشت، تذکرها و نصایح آن ناظر درونی، او را به خود می آورد و غفلتش را می زداید.دستور به تفکر قبل از شروع هر کاری و مکث قبل از هرگفتاری ناظر به همین موضوع است.
بر ما لازم است که بر میزان ارتباط با خود بیفزاییم و هر روز مدت زمانی را ولو محدود، به فکر کردن و اندیشیدن در خود اختصاص دهیم و به فرزندان خویش نیز از همان دوران کودکی فکر کردن در مورد خود و رفتارهایشان را بیاموزیم.
هرچقدر خلوت انسان با خود بیشتر باشد، بهره گیری اش از نیروی عقل نیز افزون تر خواهد بود. البته منظور از خلوت خود با خود، متارکه ی دنیا نیست چرا که زندگی اجتماعی و بودن در بین دیگران، جزء لاینفک زندگی بشر است اما در عین حال می توان در جمع بود و با خود نیز خلوت نمود و نتیجه ی این خلوتهای درونی برای انسان این است که حلال، او را از شکر باز ندارد و حرام، صبرش را نرباید.
محل نشر: رومه زاینده رود
رمضان، فرصتی برای حیات دوباره
صدای آمدنش را با گوش جان میشنویم اگر گوشی برای شنیدن مانده باشد!
و اگر تلنبار شدن گناه در وجودمان اجازه شنیدن بدهد.
خودمان هم دیگر به فکر خودمان نیستیم هر روز بار گناه را سنگینتر و بار معرفت را سبکتر میکنیم.
اما از مهربانی خالق مهربانیها نمیتوان گذشت و نمیتوان این فرصت دوباره را انکار کرد.
رمضان فرصتی دوباره است برای حیات بخشیدن به روح انسان.
رمضان نوعی رستاخیز است، برای روحی که در طول سال با انواع خطاها و گناهان در بستر جسم مدفونش نمودیم.
رمضان ماه قرآن است و خواندن قرآن در این ماه و تدبر در معنای آن میتواند عاملی در انشراح ذهن و به تبع آن انشراح روحمان باشد.
شاید
روزه گرفتن و تحمل گرسنگی و تشنگی کمی سخت باشد، اما نفس روزه گرفتن، در
همین کفّ نفس بودنش هست. صبر در برابر گناه و صبر در برابر خواستهها و
مشتهیات نفسانی.
اگر قرار باشد روزه
باشیم و سختی نکشیم چیزی نصیبمان نمیشود. آنچه در پناه روزه گرفتن نصیب
انسان میشود همین خواستنها و نتوانستنهاست.
این که بخواهی گناه کنی و به حرمت روزهات نتوانی خودش ریاضتی است معنوی در جهت انسان سازی.
سفره ای پهن است و ضیافتی برپاست و هرکه بر سر سفره است از برکات این ضیافت بهرهمند، پس اولین گام برای مهمان شدن، روزه گرفتن است.
اگر بخواهیم سر سفره باشیم، بدون روزه گرفتن نمیشود.هرچقدر روزه گرفتن با شرایط باشد جای ما بر سر سفره ثابتتر خواهد بود.
پیامبرمان فرمودند که «شهر دعیتم فیه الى ضیافة اللَّه»؛ این ماهى است که شما در این ماه دعوت شدهاید به میهمانى الهی.
حساب، حساب دعوت است و دعوت نامهای که خداوند برای همه انسانها فرستاده است، قرار نیست بی دعوت جایی باشیم تا عزتمان خدشهدار شود.
باید درک کنیم که دعوت شدهایم و باید بفهمیم که مهمانی در حال شروع شدن است و خود را برای آن آماده کنیم.
از
گوشه کنار شهر بسیار شنیدیم که ما ماه مبارک را دوست داریم اما سختی روزه
گرفتن در ماه تابستان برایمان قابل تحمل نیست. تصورشان این بود که
میتوانند مهمان باشند اما بدون روزه، میگفتند ما قرار میگذاریم در این
ماه گناه نکنیم اما روزه هم نمیگیریم!!!
دیدگاه عجیبی است از یک طرف تصمیم بر گناه نکردن میگیرند و از سوی دیگر بدون هیچ عذری تن به گناه ترک روزه میدهند.
مگر میشود از پلههای حرام به بام سعادت رسید؟
قصدمان
اطاله کلام نبود فقط خواستیم چند جمله ای هم صحبتشان شویم تا بدانند بدون
روزه و تحمل سختیها مهمان نخواهند بود و از برکات این ماه چیزی عایدشان
نخواهد شد.
مشاهده یادداشت در خبرگزاری ایکنا
وقتی شدتِ انسانیت، از ویژگیهای روحی انسان شود دیگر فراموش شدنی نخواهد بود، حتی اگر زمان بگذرد.
به گزارش ایمنا،اما اکنون، هنوز زمانی از غم فراق و از دست دادن نخستین چهره ماندگار تبلیغ در اصفهان "مرحوم حجت الاسلام شیخ مهدی مظاهری" نگذشته است. کسیکه وجودش نه برای خانواده و نه برای یک شهر، که برای جامعه اسلامی مفید و موثر بود و حالا با از دست دادن ایشان به همان میزان، از برکات وجودیشان بینصیب خواهیم ماند.
اگر حضور خدا در زندگی احساس شود رنگ ساده زیستی نیز خودنمایی میکند و او اما ساده زیستی را نه از خود، که از خانه پدری به ارث برده بود، چرا که خانوادهاش نیز بسیار ساده زیست بودند.
اندیشه اگر الهی باشد، همه چیز زندگی آدم الهی میشود، از انتخاب شغل و رشته تحصیلی گرفته تا انتخاب تک تک واژهها در نوشتهها و همین اندیشة الهی توجیهی مناسب بود تا شیخ مهدی مظاهری به آرزوی پدر لباس عمل بپوشاند و به تحصیل در حوزه مشغول شود. او از محضر اساتید برجستهای چون مرحوم آیتالله حاج آقا حسن مدرس و مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی بهرههای فراوانی برد و از این طریق بیش از پیش بر اندوختههای علمیاش افزود.
برای پرواز در آسمان تعبد نه تنها علم، که عبادت نیز بال دیگر پرواز است و شیخ مهدی شصت سال پیش با تشکیل نخستین جلسه دعای کمیل در مسجد آقا سید محمود امام (مسجد عصاری) پرواز در آسمان بندگی را تجربه نمود.
بزرگی انسان در گرو میزان اثرپذیری و اثرگذاری است. هرچقدر که اثرگذاری انسان در جهت هدایت بیشتر باشد و اثرپذیریاش در مسیر انحراف کمتر، به عبودیت نزدیکتر است؛ آری جلسات دعایی که به همت این انسان وارسته برگزار شد نقطه عطفی برای اثرپذیری و تحول معنوی جوانان بود.
بردباری و تعهدی که در رفتارش موج میزد نشان از ارادهای قوی داشت. در دورانی که حسِ نیتی در وجود اکثر انسانها پافشاری میکند و حس بیپناهی گاهی انسان قرن بیست و یکم را از پا در میآورد، در همین نزدیکی مردی میزیست که رضایت را در رضایت معبود میدید. مُبلغِ دین بودن برای او نه یک شغل که هدفی الهی بود و با تمام وجود آن را دنبال میکرد. اگر بخواهیم دقیقتر به زمان حضورشان در دایره تبلیغ نگاه کنیم، ردّ پای تبلیغ او را باید در قبل از انقلاب جستجو نماییم؛ چرا که او در آن زمان نیز متحمل زجرهای فراوانی برای دفاع از عقیدهاش بود و بهواسطه مبارزه با رژیم طاغوت و تحمل زندان خود را وقف انقلاب نمود.
زندگی سفری کوتاه است از تولد تا مرگ و چه خوش مسافرانی هستند آنان که در این سفر، بهترین و بیشترین توشه را با خود ببرند. امید که این مسافر سفرکرده نیز مورد رحمت و غفران الهی قرار گیرد و شاگردان مبلغ او در مسیر تبلیغ، راه استاد را ادامه دهند.
روحش شاد و خدایش بیامرزاد –
مشاهده یادداشت در خبرگزاری ایمنا
خبرگزاری حوزه/ پیش از آنکه بخواهیم بلایای طبیعی را از نشانه های آخرامان دانسته و یا بحث قضا و قدر الهی را پیش بکشیم باید به بحث بحرانی که در امر مدیریت در کشور وجود دارد اشاره کنیم. تا وقتی در مسئله مدیریت، دچار بحران هستیم، قادر نخواهیم بود مدیریتی مطلوب برای بحران ها داشته باشیم.
اگرچه وضعیت مدیریت در کشور ما اسفناک است؛ اما بی کفایتی و بی تدبیری مدیران در شرایط بحرانی بیش از سایر شرایط نمود پیدا می کند.
اجمالاً میتوان گفت حیطه مسئولیت مدیران در سه بخشِ پیش از بحران، همزمان با بحران و پس از بحران قابل تقسیم است، اما مدیریت مدیران در کشور ما مدیریتی لحظه ای است که آن هم با تأخیر و تنها به مدیریت همزمان با بحران ختم میشود و برای دو دسته دیگر یعنی پیش و پس از بحران، از جانب مدیران برنامه ای وجود ندارد.
برخی از مدیران ما نه پیشگیری هایی برای پیش از بحران دارند و نه حتی تدبیری برای پس از بحران ها؛ آنها تنها و تنها آن هم تحت فشار اعتراضها و ترس از اینکه مبادا منصبشان را از دست بدهند به واکنش های لحظه ای رو می آورند.
اینجاست که باید اعتراف کرد تلاشهایی که در زمان بحران از سوی مدیران انجام می گیرد، بدون وجود پیش زمینه های لازم و اامات پیش از بحران، تلاشهایی مذبوحانه است که ره به جایی نمی برد.
عدم وجود مدیریت صحیح و سیستماتیک در کشور منجر به غافلگیری همه ما در شرایط بحرانی میشود.
وقتی برنامه ای یکپارچه و منطقی بر سیستم مدیریتی حاکم نیست و مدیران نسبت به حوزه مدیریتی خویش شناخت منطقه ای و جغرافیایی و فیزیکی ندارند و همچنین نسبت به پتانسیل های مثبت و منفی موقعیتها بیخبرند، قادر به پیشبینی بحران ها نخواهند بود و به هنگام بحران نیز قادر به واکنش درست نمی باشند.
اگرچه در شرایط عادی بی کفایتی مدیران مشهود است، اما در شرایط بحرانی این بی کفایتی بیشتر رخ می نماید و اینجاست که ضرر مسئولان و مدیران بدون تخصص هویدا می شود.
از دیگر مشکلاتی که در زمان بحران رخ می دهد این است که مردم ما به دلیل حس مسئولیت و انسان دوستی به سراغ مدیریت های مردمی می روند و در صدد کمک رسانی به گرفتاران در بحران بر می آیند اما وجود آشفتگی ها و بی نظمی ها و نبود برنامه مدون و تداخل کمک ها در یکدیگر گاهی مواقع نتیجه مناسبی در بر نخواهد داشت و این امر منجر به افزودن بحران جدیدی به بحران قبلی می شود و ما ناخواسته با پدیده بحران در بحران روبرو می شویم؛ لذا وقتی کفایت در مدیریت نباشد نه مدیران تلاش خواهند کرد و نه تلاش غیر مدیران ثمربخش خواهد بود.
البته این گفتار به معنی بی اهمیت انگاشتن کمک های مردمی نیست. حضور به موقع مردم و نیروهای جهادی و امدادی خودجوش در شرایط سخت، مرهمی بر دل رنج دیدگان است؛ اما در عین حال حضور مردم نمی تواند جانشین بی کفایتی مسئولان باشد.
زهرا ابراهیمی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
مشاهده یادداشت در خبرگزاری فارس
خبرگزاری فارس اصفهان- یادداشت مهمان*؛ اگرچه مشکلات جامعه امروز طاقت فرس است و مشغلههای گوناگون انسان را از تفکر در برخی از امور بازمیدارد اما همین مشکلات گاهی ذهن انسان را به سمت تفکر در مورد افرادی که جامعه آنها را متعصب و یا روشنفکر مینامد، سوق میدهد.
باوجودی که در جامعه ما تعصب در معنای منفی و روشنفکری در معنای مثبت القاء شده است اما توجه به این نکته ضروری به نظر میرسد که تعصب و روشنفکری را با هر دو بُعد ممدوح و مذمومش مورد رصد قرار دهیم و نگاه مردم را از این حیث ترمیم کنیم.
نه تعصب وماً به معنی سختی و پافشاری بیجاست و نه روشنفکر بودن همواره با قصد تغییر و تحول مناسب همراه است و به همین ترتیب نه متعصبان همواره پایبندی صحیحی به اعتقادات درست دارند و نه روشنفکران از دایره دین خارجاند.
بنابراین اگر معنای تعصب و روشنفکری بهخوبی تبیین شود و بُعد مثبت و منفی و مؤلفههای موجود در آنها بازگو شود اهل تعصب از چسبیده شدن برچسب تعصب بر پیشانیشان نمیرنجند و روشنفکران نیز خود را تافتهای جدا بافته نخواهند دانست.
تعصب همیشه بامعنای لغوی خود، یعنی جانبداری کردن، حمایت و سرسخت بودن همراه است ولی برای تشخیص تعصب درست از غلط، باید به پشتوانه تعصب نگاه کرد؛ ویژگی متعصبان مذموم این است که باور و پذیرش آنها بر علم و دانششان غلبه کرده است و گرایش آنها در یک موضوع بیشتر از بینش آنها در آن موضوع است، ازجمله آسیبهای این نوع تعصب این بوده که در طول تاریخ، مغرضان با بهره بردن از حس مذهبی مردم، تعصب را در وجودشان نهادینه کرده و زمینه ایجاد خرافات را فراهم آورده و از این طریق بر مردم حکومت کردهاند. این نوع تعصب همان داشتن نگاه خصمانه به زمین و زمان است که متأسفانه امروزه مذهبیان را به آن متهم میکنند.
متعصبان اگر از گروه متعصبان مذموم باشند پیشداوری را سرلوحه رفتار خود قرار داده و بدون بینش کافی و بر اساس اطلاعات ناقص در مورد همهچیز قضاوت میکنند.
آنها زمانی را به اندیشیدن اختصاص نمیدهند و نیز زمانی را برای یادگیری و ارتقای بینش خرج نمیکنند گویا توقف دریافت و درک، همنشین همیشگی این گروه است.
از دیگر ویژگیهای افراد متعصب جبههگیریهای ناشیانه است. افراد متعصب حاضر به شنیدن نیستند و بهمحض مواجهه با آنچه مخالف اعتقادشان است با برخوردهای چکشی موضوع را حلوفصل مینماید چراکه متعصب مذموم اصرار بر خوش فهمی دارد و دیگران را به بدفهمی متهم میکند.
اما گاهی تعصب به معنی پایداری در اعتقاد و راسخ بودن در عقیده است و افرادی که پایبند به امور اعتقادی خویشاند متعصب دینی نامیده میشوند این نوع تعصب در نگاه دین ممدوح است چراکه نفس دینداری، پایداری در عقیده است. اگر انسانِ دیندار تعصب بر عقیدهاش نداشته باشد نتیجهاش این میشود که در شرایط زمانی و مکانی متفاوت، کاری را منطبق بر دین و کار دیگری را برخلاف دین انجام دهد. دقیقاً مثل همانها که از سویی پیشانیشان از سجده (و نه از مُهرداغ) پینهبسته و از سوی دیگر بانام دین حرامهایی را بر خود حلال کردهاند و یا مثل همانها که با چادر، تبرج میکنند.
ترس از آگاهیهای جدید از دیگر ویژگیهای متعصب مذموم است چراکه او برای افکار خویش ساختاری را مدنظر گرفته و ورود هرگونه آگاهی جدید را عاملی در تخریب این ساختار میداند بنابراین ترس از تخریب ساختار درونی افکارش، او را بر حذف آن اطلاعات وامیدارد؛ او فکر میکند وماً اطلاعات جدید، اطلاعات قبلی او را رد میکند درصورتیکه اینطور نیست و گاهی ممکن است اطلاعات جدید کاملکننده، دانش قبلی باشد. گاهی نیز ترس از دست دادن موقعیتهایی که با تعصب پیشین به دست آورده است مانع از استقبالش از اندیشههای جدید میشود علاوه بر همه اینها، ترس در وجود آنها عامل روانی برای ایجاد بدخلقی اجتماعی آنان می شود.
متعصب ممدوح نگاهش به دین نگاهی عمیق است و همه آموزههای دینی از حیث ارزش نزد او یکسان است برخلاف متعصب مذموم که نگاهش به دین نگاه گزینشی است.
متعصب مذموم میخواهد که دیگران نیز مثل او باشند و به هر قیمتی تلاش میکند تا دیگران را شبیه خود سازد و اگر مخالفتی ببیند بهشدت برخورد میکند اما متعصب ممدوح علاوه بر اینکه خودش بر عقیدهاش ملتزم است با افزایش بصیرت خود به کمک دیگران نیز میآید و با جدال احسن آنها را دعوت میکند.
همین دیدگاه در مورد روشنفکری هم صادق است. انسان روشنفکر نیز میتواند از روشنفکری ممدوح یا مذموم بهرهمند گردد. روشنفکر مذموم خود را دگراندیش معرفی میکند اما تنها به تقلید کورکورانه از فرهنگهای بیگانه و یا امور غلط میپردازد. دقیقاً مثل اظهارنظرهای جاهلانه برخی از سلبریتیها. روشنفکر مذموم نیز حاضر به تغییر نیست و اگر بخواهد تغییر کند تنها به تغییراتی میاندیشد که نو و جدید باشند و هرآن چه رنگ کهنگی دارد حتی اگر صحیح باشد ازنظر او مردود است. ازاینجهت روشنفکر مذموم خود نیز نوعی متعصب مذموم است چراکه وجه اشتراک این دو گروه عدم تلاش برای اصلاح است.
و بالعکس روشنفکر ممدوح پا جای پای متعصب ممدوح میگذارد چراکه او خواهان نواندیشی بهشرط وجود ضوابط است. او به تغییر فکر میکند و درعینحال با افزودن علم و بینش خویش عقیده شناسی را بر عقیده پرستی مقدم میدارد. تعامل و درآمیختگی دانشهای قدیمی با آگاهیهای جدید ازجمله اموری است که روشنفکر ممدوح به آن اهتمام میورزد. او خواهان تحول است اما تحول را از هر طریقی نمیپذیرد و برای ایجاد تحولات جدید ساختار و نظام فکری و ارزشی تعبیه میکند.
*زهرا ابراهیمی
خبرگزاری حوزه/ بعضی از امور، قابل انفکاک از امور دیگر نیستند. گویا تصور آنها، بدون دیگری محال است، از جمله واژه هایی که همیشه در کنار یکدیگر بکار می رفته و می رود، واژه طلبه و تبلیغ است.
نمی توان طلبه بود و با تبلیغ آشنایی نداشت. نمی توان ادعای منش طلبگی داشت؛ اما نسبت به اصول مُبلغ بودن ناآگاه بود.
در قرآن کریم برای تبلیغ واژههای «انذار»، «ابلاغ»، «تبشیر»، «تخویف»، «هدایت»، «ارشاد»، «دعوت»، «امر به معروف و نهی از منکر» آمده است که هریک به بُعدی از ابعاد تبلیغ اشاره دارد.
خداوند در قرآن می فرماید:
الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً
(این سنّت خداست در حق) آنان که تبلیغ رسالت خدا کنند و از خدا می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت می کند. (سوره احزاب، آیه 39)
آموزه های دین در قالب ها و به شیوه های گوناگون قابل ارائه است؛ اما وجه اشتراک تمام روش های تبلیغی، وجود انس و الفت میان پیام رسان و دریافت کننده پیام است.
اگر محبت بر روابط مُبلغ و مردم حاکم نباشد، تبلیغ، اثر مورد انتظار را نخواهد داشت.
اما آنچه در ایجاد این محبت مؤثر است تعامل و ارتباط با دیگران است و آنچه می تواند به تعامل، جامه عمل بپوشاند سفر کردن و بین مردم بودن است.
اگرچه ارتباط با مردم از میان صفحات کتاب و پشت شیشه مانیتور نیز امکان پذیر است؛ اما هیچ یک نمی تواند جای ارتباط رو در رو و تعامل مستقیم را بگیرد.
به میان مردم نرفتن و در جمع مردم نبودن و همه چیز را دورا دور رصد کردن، از مهمترین آسیب های تبلیغ است که اگر یک مُبلغ به تصحیح آن اقدام نورزد، فاصله از مردم او را از فلسفه تبلیغ دور خواهد کرد.
هرچند طلابی که در سال های ابتدایی ورود به حوزه هستند به تبلیغ و سفرهای کوتاه ومتعدد اهتمام می ورزند و از این طریق با مخاطبان خویش ارتباطی نزدیک و مستقیم برقرار می کنند؛ اما متاسفانه گاها دیده می شود که با بالارفتن درجات علمی و اجرایی برخی از طلاب، فاصله آنها نیز با مردم بیشتر شده و از دیدن زیست عادی مردم و نشست و برخاست کردن با آنها امتناع می ورزند.
از جمله خلأهای موجود در جامعه دینی، شکاف و فاصله بین دینداران و مبلغان دینی است و هرآنچه به ایجاد این خلأ و عمق این شکاف کمک کند، آسیب تلقی می شود؛ لذا آسیبِ نبودن در دل مردم، در تعمیق بخشی این خلأ، مؤثر خواهد بود و هرچه سفرهای تبلیغی کم و کوتاه شود، دامنه این آسیب گسترده تر خواهد شد.
حیات تبلیغ، در گرو مخاطبان مُبلغ است و اگر مخاطبی وجود نداشته باشد، تبلیغ علمی و عملی و قلبی و لسانی بی معنا خواهد بود.
حیات مخاطبان نیز در گرو شناخت است و از بهترین ابزارهای شناخت، سفرهای تبلیغی ست. در سایه این سفرهاست که مبلغ می تواند دین را بهتر بشناسد و دقیق تر بشناساند. آشنایی با علایق، سلایق، نیازها و امکانات مردم که محصول سفر و درجمع مردم بودن است، مخاطب شناسی مُبلغ را تقویت کرده و مبلغی که مخاطبش را بهتر بشناسد، صحیح تر تبلیغ می کند.
زهرا ابراهیمی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
مشاهده یادداشت در خبرگزاری حوزه
آینده روشن است
همین که نام اربعین بر زبانمان میآید، تصاویر زیادی در ذهنمان منعکس می شود.مسیری شلوغ، حسی غریب، عطشی سیراب ناپذیر، جاده ای روشن، مردمی مهربان و بخشنده و سربند هایی که با عناوین مختلف و با رنگهای متفاوت بر روی پیشانی ها خودنمایی می کنند.
گوشه ای از جاده کسی را می بینیم که پای خسته ای را مرهم می نهد تا به او توان دوباره رفتن ببخشد و گوشهای دیگر اصرار مرد عراقی برای پذیرش غذایش ما را مسحور این همه محبت میکند.
هرچند سبک پوشش زائران حاضر در مسیر، تقریبا مشابه است، اما گاهی چشمانمان شاهد کسانی خواهد بود که حتی در ظاهر و پوشش نیز با سایرین متفاوتند.در نگاه اول باورمان نمی شود اما دقیقتر که نگاه میکنیم میفهمیم که درست دیده ایم.آری هر سه آنها خواننده های سیاهپوست آمریکایی هستند که هرگز توقع دیدنشان را اینجا در این مسیر نداشتیم.رپر های معروف آفریقایی- آمریکایی اینجا چه میکنند؟! در پیاده روی اربعین بین این همه جمعیتی که شاید حتی حضور این رپر ها برایشان توجیه مناسبی ندارد!!!
محمد ایناک،دیمون جونز و فنامن سه رپر معروف امریکایی که حتی اگر ملیتشان را هم ندانیم به راحتی از طرز لباس پوشیدن، مدل موها، رنگ پوست و زبانشان می فهمیم که ایرانی یا عراقی نیستند.
اگر اهل موسیقی باشید حتما با واژه هیپ هاپ آشنا هستید. هیپ هاپ سبکی از موسیقی است که میتوان آن را نوعی جنبش فرهنگی نامید.
محمدایناک مسئول برنامه ریزی کمپانی هیپ هاپ دیتاکس است و حالا خود را اینجا در کنار دو دوست دیگرش در اربعین حاضر میبیند.او معتقد است رسالتی دارد که با حضورش باید آن را به انجام رساند.
این که بخواهیم آنها را مهمان کنفرانس افق نو بدانیم و علت حضورشان را ابتکار نادر طالبزاده تلقی نماییم، یک بخش از موضوع است اما بخش دیگر و مهمتر این است که چرا آنها به این مهمانی لبیک میگویند و این دعوت را می پذیرند؟!!
دیمون جونز فلسفه حضورش در کربلا را انتقال مفاهیمی از این سفر به مردم کشورش بیان می کند و محمد ایناک امام حسین را احیا کننده حقیقتی میداند که باید برایش بهای فراوانی پرداخت نمود.فنامن نیز میگوید:قصدش این است که در هر محیطی که خداوند متمرکز نیست،با انعطاف پذیری اش در بین دیگران خدا را در آن میان متبلور نماید.دیدگاهشان عجیب است و تامل برانگیز!
اینکه می گویند حسین علیه السلام با قلب ها کار دارد نه رنگ ها،همین است.از هر نژاد و قبیله ای که باشیم و با هر رنگ و لعابی که در مقابل دیگران حاضر شویم، اگر یک لحظه به فطرت خویش بازگردیم حقیقتی را خواهیم یافت که نمیتوانیم از آن روی گردان باشیم. حقیقتی که اگر ذرهای به آن توجه کنیم قابلیت این را پیدا خواهیم کرد که در اتمسفری که حسین علیه السلام حضور دارد نفس بکشیم.
برای ما که در جامعه دینی زندگی می کنیم دیدن صحنه هایی که نشان دهنده ارادت و عشق به اهل بیت علیهم السلام است،تعجبی ندارد.اما اگر از دریچه بالا تر به این موضوع نگاه کنیم به راحتی می فهمیم که اربعین نه تکرار یک بزرگداشت قدیمی، بلکه تحولی عظیم است که در شکلگیری آینده بسیار تاثیرگذار است.تاثیری که حتی غیر مسلمانان نیز بدان اعتراف می نمایند.
پروفسور الکساندر دوگین نظریه پرداز و استراتژیست برجسته روسی بعد از پیاده روی اربعین می گوید:« در اربعین من جهش زمان را دیدم، یعنی اینکه آخرامان نه تنها در حال نزدیک شدن است بلکه به سمت ما در حال جهش است.حرکت به سوی آینده است. از امام اول (نجف) به امام سوم (کربلا) و در نهایت به سوی امام آخرین حضرت مهدی حرکت می کنند این هدف نهایی است.»
نفس حضور در پیاده روی اربعین ارزشمند است چرا که این حضور بازتابی جهانی دارد.اگرچه امپریالیست،با تسلطی که بر رسانه های جمعی در غرب دارد نمیخواهد اطلاعات درستی به مردم بدهد و خاورمیانه را تروریست و خشونت طلب معرفی میکند.اما حقیقتا اربعین ابزاری برای بیداری جهان گشته و صفحه جدیدی از تاریخ بشریت را رقم زده است.
مشاهده یادداشت در خبرگزاری حوزه
به منصه ظهور رسیدن آموزهها، انگیزه هر اندیشهای است، هیچ تفکری نیست که در آرزوی عینیتبخشی به بایدها و نبایدهای نهفته در خویش نباشد؛ هر مکتبی برای ظهور و بروز ایدئولوژیاش از ابزارهایی بهره میگیرد که در طول زمان دچار تغییر میشوند.
سهلالوصولترین ابزار برای تبلیغ اندیشهها، گفتار است و بهترین عرصه برای خودنمایی گفتارها ادبیات.
در هر دورهای طبع و سلیقه مردمان چیزی را طلب میکند و مزاج آنها خواستار اموری است که البته این تغییر طلبها و خواستنها، تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار میگیرند.
در تاریخ دینی و ملی ما نیز ادبیات جایگاه ویژهای داشته و به خوبی عقل و احساس مردم را تحت تأثیر قرار میداده است. همواره به موازات میل مردم، ادبیات نیز پیشرفت میکرده و متناسب با خواستههای آنها و نیاز جامعه راهکار ارائه کرده و به همین دلیل بسیاری از خردمندان و حکیمان ما ادیب نیز بودهاند.
گویا در این سالها زبان ادبیات، چه گفتاری و چه نوشتاری، جور تمام ابزارها را بر دوش کشیده است و یکتنه با تبلیغ، تذکر، نصیحت، تبشیر و تنذیر، انسان را به سعادت ترغیب و ظلم و بدی را تقبیح نموده است.
امروزه زمان و مقتضیات آن بهشدت در حال تغییر است، اما شتابِ تغییر در بهکارگیری ابزارها بهکندی صورت میگیرد. گویا عدم استفاده از ابزارهای صحیح و بهروز در تبلیغ اندیشهها، بستر غفلت از آنها را فراهم آورده است.
اگرچه نمیتوان از نقش بیبدیل ادبیات و تأثیر آن بر همه ابعاد زندگی مردم گذشت اما آنچه امروز شاهدش هستیم این است که مزاج مردم و علاقه نسل امروز افزون بر ادبیات، به سمت و سوی هنر نیز، بیش از گذشته گرایش دارد.
هنر اعجازی دارد که به شدت و به سرعت انسان را مسحور خویش میکند و روح او را به چالش میکشد.
هرچند جایگاه هنر در جامعه ما به اندازه جایگاه ادبیات نیست، اما اگر فضا برای ظهورش باز شود تأثیر شگفتانگیز آن کمتر از ادبیات نخواهد بود.
آنچه جوان امروز بدان محتاج است دریافت آموزهها از طریق زبان هنر است، هنر با همه انواعش به خوبی میتواند این خلاء را پر نماید.
امروزه تاثیرِ در رأس بودن ادبیات را در جایجای جامعه و شهرمان میبینیم چه بر رویِ در و دیوارهای شهری که تنها به گفتن بسنده کرده است و چه در کلام سخنرانان بر روی منبر و یا استیج سمینارها.
شهر ما به دلیل رسوخِ ادبیاتِ خالی از هنر، به شهری پُرگو تبدیلشده است که تنها پرحرفی را با جملات متعددش به رخ همگان میکشد. در و دیوار شهر پُر است از نوشتهها و توصیههای خوبِ اخلاقی که آنها نیز با ادبیاتِ نوشتاری ارائه میشوند.
اگر چه ادبیات میتواند عملکرد انسان را تغییر دهد اما چون زبان ادبیات، زبان گفتاری است رسالتش تنها به گفتن ختم میشود. جامعهای که تنها به گفتن عادت دارد و فقط نوشتن را تمرین کند جامعه پُرگو و پُرحرف است که از عمل فاصله دارد.
هنرمندیِ هنر، در به کارگیری تمام حواس انسان است برای درک واقعیتها. گویا هنرِ هنر، در به تسخیر کشیدن احساس انسان است.
هنر چشمانمان را خیره نگه میدارد، گوشهایمان را تیز میکند و به سایر حواسمان قدرتی افزون میبخشد.
در جامعهای که ما در آن روزگار سپری میکنیم ادبیات گفتاری و نوشتاری، جای هنر را تنگ کرده است و یا بهتر بگویم کمبود هنرِ اصیل و تأثیرگذار، فضا را برای ادبیات صِرف باز گذاشته است.
مرزبندی بین ادبیات و هنر، اصل پذیرفتهشده زندگی ماست تا جایی که فقط به گفتن و نوشتن میپردازیم و به هنر تنها به عنوان چاشنی افزودنی نظر میافکنیم و همین امر منجر به فاصله ادبیات و هنر شده است در صورتی که میتوان از پیوند هنر و ادبیات، محصولی مفید برداشت نمود.
*زهرا ابراهیمی
خبرگزاری حوزه/ پیش از آنکه بخواهیم بلایای طبیعی را از نشانه های آخرامان دانسته و یا بحث قضا و قدر الهی را پیش بکشیم باید به بحث بحرانی که در امر مدیریت در کشور وجود دارد اشاره کنیم. تا وقتی در مسئله مدیریت، دچار بحران هستیم، قادر نخواهیم بود مدیریتی مطلوب برای بحران ها داشته باشیم.
اگرچه وضعیت مدیریت در کشور ما اسفناک است؛ اما بی کفایتی و بی تدبیری مدیران در شرایط بحرانی بیش از سایر شرایط نمود پیدا می کند.
اجمالاً میتوان گفت حیطه مسئولیت مدیران در سه بخشِ پیش از بحران، همزمان با بحران و پس از بحران قابل تقسیم است، اما مدیریت مدیران در کشور ما مدیریتی لحظه ای است که آن هم با تأخیر و تنها به مدیریت همزمان با بحران ختم میشود و برای دو دسته دیگر یعنی پیش و پس از بحران، از جانب مدیران برنامه ای وجود ندارد.
برخی از مدیران ما نه پیشگیری هایی برای پیش از بحران دارند و نه حتی تدبیری برای پس از بحران ها؛ آنها تنها و تنها آن هم تحت فشار اعتراضها و ترس از اینکه مبادا منصبشان را از دست بدهند به واکنش های لحظه ای رو می آورند.
اینجاست که باید اعتراف کرد تلاشهایی که در زمان بحران از سوی مدیران انجام می گیرد، بدون وجود پیش زمینه های لازم و اامات پیش از بحران، تلاشهایی مذبوحانه است که ره به جایی نمی برد.
عدم وجود مدیریت صحیح و سیستماتیک در کشور منجر به غافلگیری همه ما در شرایط بحرانی میشود.
وقتی برنامه ای یکپارچه و منطقی بر سیستم مدیریتی حاکم نیست و مدیران نسبت به حوزه مدیریتی خویش شناخت منطقه ای و جغرافیایی و فیزیکی ندارند و همچنین نسبت به پتانسیل های مثبت و منفی موقعیتها بیخبرند، قادر به پیشبینی بحران ها نخواهند بود و به هنگام بحران نیز قادر به واکنش درست نمی باشند.
اگرچه در شرایط عادی بی کفایتی مدیران مشهود است، اما در شرایط بحرانی این بی کفایتی بیشتر رخ می نماید و اینجاست که ضرر مسئولان و مدیران بدون تخصص هویدا می شود.
از دیگر مشکلاتی که در زمان بحران رخ می دهد این است که مردم ما به دلیل حس مسئولیت و انسان دوستی به سراغ مدیریت های مردمی می روند و در صدد کمک رسانی به گرفتاران در بحران بر می آیند اما وجود آشفتگی ها و بی نظمی ها و نبود برنامه مدون و تداخل کمک ها در یکدیگر گاهی مواقع نتیجه مناسبی در بر نخواهد داشت و این امر منجر به افزودن بحران جدیدی به بحران قبلی می شود و ما ناخواسته با پدیده بحران در بحران روبرو می شویم؛ لذا وقتی کفایت در مدیریت نباشد نه مدیران تلاش خواهند کرد و نه تلاش غیر مدیران ثمربخش خواهد بود.
البته این گفتار به معنی بی اهمیت انگاشتن کمک های مردمی نیست. حضور به موقع مردم و نیروهای جهادی و امدادی خودجوش در شرایط سخت، مرهمی بر دل رنج دیدگان است؛ اما در عین حال حضور مردم نمی تواند جانشین بی کفایتی مسئولان باشد.
زهرا ابراهیمی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
مشاهده یادداشت در خبرگزاری حوزه
عنوان هر رویدادی، گویاترین توضیح و تفسیر برای اهداف آن رویداد است. عنوان قرآن و عترت نیز به خوبی می تواند بازگوکننده ی اهداف و برنامه های نمایشگاه قرآن و عترت باشد.
نمایشگاهی که هر ساله در ماه مبارک رمضان در اصفهان برگزار می گردد و بهانه ای می شود تا دغدغه مندان دینی سالی یک بار به نام قرآن دور هم جمع شوند.
دستگاه ها و نهادهای مختلفی برای حضور در این نمایشگاه اعلام آمادگی می کنند و متناسب با نوع فعالیت خویش، به ترویج فرهنگ قرآنی می پردازند؛ چراکه معتقدند قرآن و عترت سندی راهبردی در تضمین سعادت انسان است.
اگرچه تلاش های وافری در جهت هرچه باشکوه تر برگزار شدن این نمایشگاه انجام می پذیرد و مسئولین مربوطه از هیچ تلاشی برای رسیدن به این هدف دریغ نمی کنند؛ اما به نظر می رسد حلقه مفقوده در این امر، رها کردن مخاطب بعد از اتمام نمایشگاه است.
فضای نمایشگاه به میدان مسابقه ای می ماند که هر کس بیشتر تلاش کند زودتر به خط پایان می رسد. مهمترین هدف در این نمایشگاه ارائه محصولات و محتواهای دینی، قرآنی و فرهنگیست و از این هدف می توان در جذب مخاطب جوان بهره فراوانی برد؛ اما آنچه در اکثر نهادهای حاضر در نمایشگاه شاهد هستیم این است که ارائه ی محتوا و ارتباط با مخاطب تنها محدود به همین چند روزیست که نمایشگاه برپاست و بعد از اتمام نمایشگاه و جمع شدن غرفه ها، ارتباط با مخاطب نیز قطع می شود.
فضایی که می تواند استمرارِ در ارتباطِ با مخاطب را نتیجه دهد، تنها به ارتباطی یک سویه و محدود ختم می گردد؛ بنابراین بهتر است نهادهای حاضر در نمایشگاه تنها هدفشان جذب مخاطب آنی نباشد و به همراه کردنِ مخاطب با خود، فارغ از فضای نمایشگاه بیندیشند.
اگرچه مسئولین مربوطه جدا شدن بخشهای تجاری از بخشهای فرهنگی و مذهبی را از نقاط قوت امسال نمایشگاه نام بردند؛ اما یکی از اموری که می توان به عنوان ضعف چینش در نمایشگاه از آن نام برد همجواری غرفه های کودک و نوجوان با غرفه هایی است که به دنبال فعالیت علمی و قرآنی در نمایشگاه هستند.
با توجه به اینکه جنس کار برای کودک و نوجوان متفاوت از جنس فعالیت علمی و دینی برای بزرگسالان است و غرفه های کودکان همواره همراه با سر و صدا و هیجانات متعدد به دلیل بازی و سرگرمی و مسابقه است، بهتر است فضای کودک و نوجوان فضای اختصاصی و مجزا از فضاهای علمی نمایشگاه باشد تا تزاحمی برای هیچ کدام یک از گروه ها ایجاد نشود.
تبلیغ حداقلی برای نمایشگاه قرآن و عترت از دیگر ضعف هایی است که می توان به آن اشاره کرد و رفع این نقیصه همت بیشتر رسانه ها و صدا و سیما را می طلبد تا مردم از این طریق بتوانند تعامل بیشتری با جامعه قرآنی پیدا کنند.
جوان امروز در عین حالی که تشنه ی فهم قرآن است، نیازمند خلاقیت و ابزارهای خلاقانه برای درک قرآن می باشد؛ لذا تلفیق هنر قرآن با پژوهش های قرآنی می تواند نیاز جوان تشنه خلاقیت را تأمین نماید و این امر با تلفیق و ترکیب برخی از غرفه های هنری و پژوهشی در سال های آینده امکان پذیر خواهد بود.
فضای نمایشگاه به خوبی می تواند بازگوکننده تلاش و برنامه ریزی های اجرایی مسئولین باشد؛ اما در کنار برنامه های اجرایی باید برای برنامه های پژوهشی و علمی نمایشگاه نیز فکری کرد.
تشکیل اتاق فکر و بررسی کارشناسانه و متخصصانه ابعاد مختلف نمایشگاه و ارائه نتایج این بررسی ها به زیر گروه های مختلف قبل از برپایی نمایشگاه می تواند در این امر یاری رسان خوبی باشد.
دادن خط فکری به زیرگروه ها برای فعالیت فرهنگی و قرآنی بهتر، از وظایف این اتاق فکر است.
با توجه به اینکه مباحث قرآنی و فرهنگی گسترده و متنوع است، تقسیم بندی صحیح و متناسب با تخصص این مباحث بین زیرگروه ها قبل از تشکیل نمایشگاه، ضرورتی اجتناب ناپذیر است تا بدین وسیله از موازیکاری و کارهای تکراری پرهیز شود.
کم رنگ بودن بخش عترت و سبک زندگی اسلامی که می توان از شرح زندگی ائمه معصومین علیهم السلام برای پوشش آن بهره گرفت از دیگر نقاط ضعف این نمایشگاه محسوب می شود؛ لذا باید دقت کرد که توجه صِرف به ظواهر، ما را از معارف قرآنی غافل نسازد تا خدایی ناکرده شاهد مهجوریت قرآن در نمایشگاه قرآن نباشیم.
به قلم: زهرا ابراهیمی، عضو گروه نویسندگی صریر
هرا ابراهیمی از نویسندگان حوزوی استان اصفهان که سابقه حضور به عنوان کارشناس مرکز ملی پاسخگویی هم دارد، در گفت وگو با خبرنگار«حوزه» از اصفهان، پیرامون گروه تبلیغ نوین صریر اظهار کرد: گروه نویسندگی صریرزیر نظراداره هنری دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان، از بهمن ماه سال نود و شش فعالیت خود را به صورت رسمی در قالب یکی از گروههای تبلیغ نوین آغاز کرد.
وی بیان کرد: این گروه در ابتدا به صورت خودجوش با برگزاری جلسات هفتگی در محل دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان واقع درخیابان حافظ، به تثبیت جایگاه خویش به عنوان یک گروه تبلیغی پرداخت.
ابراهیمی خاطرنشان کرد: تمامی اعضای گروه صریر از طلاب و مبلغین فعال حوزه علمیه اصفهان هستند که با حمایت دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان، با قلم خویش دغدغه مند بودن خود در مسائل دینی و اجتماعی را به منصه ظهور می رسانند.
وی اذعان کرد: "صریر" قصد دارد با کسب مهارتهای نویسندگی با رویکرد پرورش تفکر نقادانه و تحلیلگرایانه در امرجهت دهی به طلاب اهل قلم و فعالان ادبی حوزه های خواهران گام بردارد وبا مأنوسکردن بیشتر طلاب به امر نگارش، به ابلاغ معارف الهی بپردازد.
مسئول گروه نویسندگی صریر عنوان کرد: گروه صریر از همان ابتدا برای تقویت خودباوری اعضاء، اقدام به ارسال نوشته های طلاب برای برخی از خبرگزاری ها و رومه ها کرد، اکثر نوشته ها در قالب یادداشت، داستان و خاطره ارائه شده است و تا کنون بیش از هفتاد متن از اعضای گروه در خبرگزاریها و رومه ها منتشر شده، تمامی متنهای منتشر شده در وبلاگ گروه نویسندگی صریر بازنشر داده شده است.
وی بیان کرد: از جمله آثار این گروه می توان به "اربعین نوشت" اشاره کرد؛ "اربعین نوشت" نشریه الکترونیکی بود که به همت گروه صریر به رشته تحریردر آمد و در اربعین ۹۷ توسط خبرگزاری حوزه منتشر شد.
ابراهیمی تصریح کرد: به نظر می رسد حجم دروس حوزه به قدری است که گاهی فرصت را برای شکوفایی استعدادهای هنری طلاب سلب می نماید لذا حمایت از طلاب اهل قلم توسط دفتر تبلیغات گامی موثر در جهت مجال دادن به هنر مکتوب در کنار سنت شفاهی است.
وی با اشاره به دور نمودن طلابِ مبلغ از آشفته نویسی، منسجم کردن ذهن و اندیشه برای رسیدن به هدف منسجم نویسی از طریق برگزاری دوره ها و طرح های آموزشی و تعمیق بخشیدن به نگاه طلاب در موضوعات اجتماعی به عنوان بخشی از اهداف شکل گیری گروه صریر ادامه داد: ارائه ی حرف و دغدغه ی طلاب در قالبهای نوشتاری، ادبیات زدایی و احساسات زدایی از نوشته ها و تبدیل آنها به نوشته های ارزشی، تمیز قائل شدن بین ساده نویسی و سطحی نویسی و تقویت قدرت نقد در طلاب، برای جلوگیری از بیمار نمودن ذائقه مخاطبین توسط نوشته های ضعیف از دیگر اهداف این گروه است که با توکل بر خداوند و عنایت مسئولین به انجام خواهد رسید.
مسئول گروه نویسندگی صریر در پایان نیز از تمامی طلاب خواهری که علاقمند به نوشتن هستند دعوت می کنیم از طریق مراجعه به اداره هنری دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان، در این گروه صریر ثبت نام کرده و به عضویت گروه در آیند.
یکی از اموری که در رابطه با ن، بسیار مورد بحث و بررسی قرار می گیرد مسأله ی اشتغال ن است. در این رابطه برخی نگاه افراطی داشته و به زن اجازه اشتغال در هر حیطه و با هر شرایطی را می دهند و او را در انتخاب شغل و فعالیت، آزادِ مطلق تصور می کنند. برخی نیز از آن طرف بام افتاده و مشغول شدن زن به هر نوع فعالیتی را بر خلاف وظیفه ی او می دانند و همواره در مسیر اشتغال ن سنگ اندازی می کنند.
اما دیدگاه اعتدالی اسلام بر هر دو نظر فوق خط بطلان کشیده و برای زن وظایف و مسئولیت هایی را تعریف می نماید.
مهمترین وظیفه در نگاه اسلام برای یک زن، تربیت فرزند و حفظ خانواده است، اگر زن توانایی انجام این وظایف را به خوبی داشته باشد می تواند و بلکه گاهی حتی لازم است که در سایر فعالیت ها نیز شرکت نماید.
اگر بخواهیم خانواده را همچون بنایی فرض نماییم، ستون اصلی و محور مهم و زیر بنایی آن، وجود زن است. در واقع اصل خانواده و پابرجا بودن آن به زن برمی گردد و به همین دلیل است که دشمنان وقتی قصد داشته باشند، خانواده را مورد تهاجم قرار دهند سراغ ریشه ی اصلی آن یعنی زن می روند؛ چراکه با تزل زن، خانواده و حتی جامعه متزل می شود.
این حجم از تأثیرگذاری زن در خانه و جامعه می تواند اهمیت او و کاری که انجام می دهد را روشن نماید.
مهمترین وظیفه برای زن، سرپا نگهداشتن کانوان خانواده است حال باید دید اشتغال ن چه تأثیر مثبت یا منفی بر روی این مسأله دارد؟
با توجه به شرایط مختلف زندگی و همچنین ویژگی ها و توانایی ها و استعدادهای متفاوتی که بانوان دارند، نمی توان نسخه ی واحدی برای حضور در اجتماع یا عدم حضور آنان پیچید.
برخی از ن توانایی لازم در اداره خانه و تربیت همسر و فرزند داری را دارا می باشند و در کنار آن نیز واجد پتانسیل لازم برای کار و درس و آموزش هستند و نه تنها شغل و کار آنها را از وظایف اصلی شان دور نمی کند؛ بلکه در موفقیت بیشتر آنان در زندگی نیز تأثیرگذار است؛ اما بالعکس برخی دیگر ممکن است توانایی مدیریت زمان و برنامه ها را نداشته باشند و اگر بخواهند برای حضور پررنگی در اجتماع برنامه ریزی کنند، مجبورند از رنگ و لعاب حضورشان در خانه بکاهند و همین امر منجر به آسیب رساندن به فرزندان و اساس خانواده شود.
امروزه برخی از ن جامعه ی ما به فعالیت ها و شغل هایی مشغولند که با هویت نه آنها فاصله دارد و علاوه بر این، نوع شغل و زمان و شرایط آن منجر می شود که وظیفه اصلی کدبانویی بانوان تحت الشعاع قرار گیرد؛ قطعا وجود چنین فعالیت هایی برای خانواده و اجتماع مضر است.
از جمله وظایف مهم یک زن در خانواده وظیفه ی مادری است. مادر بودن در نگاه آموزه های اسلام جایگاه رفیعی دارد و به دلیل تأثیرگذاری عمیق وجود مادر بر فرزندان، اسلام بر فعالیت هایی صحّه می گذارد که تأثیر نامطلوبی بر این قضیه نداشته باشد.
خرج عواطف و بذل محبت و پرورش فرزندان به گونه ای که بدون احساس ذلت و حقارت بار بیایند و همواره عزت نفس داشته باشند، از مهمترین فاکتورهای لازم در تربیت است.
برخی از شغل ها در ایجاد حس محبت مادر به فرزند و وظیفه شناسی او تأثیر مثبتی دارند اما بالعکس برخی از فعالیت ها به گونه ای است که زن را بی رحم نموده و از عواطف او می کاهد؛ لذا باید به ویژگی شغل ها و تأثیرات روحی آنها توجه نمود تا منجر به آسیب رسانی نشود.
نیاز فرزند به مادر و مخصوصا به بذل عواطف و محبتش در دوران تولد و کودکی بسیار بیشتر از سایر دورانهاست بنابراین اگر مادران قصد انجام فعالیت های دیگری را دارند، حداقل فعالیت ها را به دورانی غیر از نوزادی و کودکی فرزندانشان معطوف نمایند؛ چراکه در این دوران طلایی هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند جای مادر و محبتش را بگیرد.
برخی از مادران فکر می کنند با کار و دارا بودن شغل می توانند بخشی از مشکلات اقتصادی را حل کنند و مسیر زندگی خود و فرزندانشان را هموار نمایند؛ اما باید دقت کرد که شاید کار مادران بتواند باری از دوش خانواده ها بردارد و مشکلات اقتصادی را کمی کم رنگ نماید؛ اما در عوض به دلیل حذف فرصت لازم برای بذل عواطف در خانواده ها، مشکلات عدیده ی دیگری را فراهم خواهد آورد.
عده ای از ن شاغل نیز به دلیل مشغولیت های زیاد ترجیح می دهند از مادرشدن خودداری نمایند و فرزندآوری را به دلیل وجود شغل به تعویق می اندازند، باید دقت کرد که این مسأله نیز بر خلاف طبیعت نه است و باید ازآن اجتناب نمود.
از نگاه اسلام حذف نقش زن در خانوده به خاطر حضورش در اجتماع و یا حذف نقش زن در اجتماع به خاطر حضورش در خانواده هر دو اشتباه است، بلکه ن باید با در نظر گرفتن اولویت نقش مادری و همسری به فعالیت های اجتماعی متناسب با شأن و شخصیت نه شان بپردازند.
باید قبول کنیم که برخی از شغل ها متناسب با ساختار وجودی زن نیست؛ پس دلیلی ندارد که ن ما بخواهند به بهانه حضور زن در اجتماع، تن به کاری دهند که بر خلاف طبیعتشان است.
ن باید در انتخاب شغل در جامعه به بایدها و نبایدهای آن پایبند باشند. بحث رعایت حریم محرم و نامحرم و پرهیز از اختلاط و تأکید بر نقشهای همسری و مادری به گونهای که فرزندان، آسیب نبینند از جمله موارد قابل توجه در این قضیه است.
ویژگی های روحی و جسمی و لطافت نه و طبع با احساس بانوان با وظیفه ی فرزند پروری و همسرداری آنان متناسب است.
برخی از شغل ها منجر می شود که ن فرصت لازم برای فرزندان را نداشته باشند و این وظیفه ی مهم به دست پرستار، کلاس، تلویزیون و . سپرده می شود؛ حال باید دید کدام یک از این امور می تواند جای مادر را بگیرد؟!
عاشق که باشی هر کجای دنیا هم که منزلت باشد باز دلت می خواهد برخی از لحظه های ناب را در بین الحرمین تجربه کنی. لحظه ای مثل تحویل سال و یا لحظاتی همچون ظهر روز اربعین.
اگرچه ادعای عاشقی نمی کنیم، اما بودن ناممان در لیست زائران حضرتش افتخاریست بی بدیل که به آن می بالیم.
هوا نسبتا گرم است و نمیخواهیم لحظه تحویل سال نو و بودن در بین الحرمین را از دست بدهیم، اصلا دلیل آمدنمان درک همین لحظه است و این حضور را گام دیگری برای رسیدن به قله سعادت میدانیم.
سال کهنه، نزدیک غروب، نو می شود و ما باید چند ساعتی قبل از سال تحویل، در بین الحرمین حاضر شویم. از مسیر خانه تا مقصد مثل همیشه تلاش میکنیم تا با نصیحت هایی مشفقانه انگیزه ای برای تغییر و تحول در فرزندانمان ایجاد کنیم.
لباس نو و قلبی آکنده از هیجان برای منی که تا به حال بودن در بین الحرمین را به این شکل تجربه نکرده ام بسیار لذت بخش است. هر جا سر می چرخانیم دل های عاشقی را شاهد هستیم که عشقشان را با ناله ها، ضجه ها و دعاها بر زبان می آورند. ما نیز خود را مشغول خواندن دعا می کنیم. فروردین امسال، همنشین ماه رجب است و کربلا شاهد جمعیتی عظیم از خیل مشتاقان.
من اینجا چه می کنم؟! انگار از همیشه نزدیک ترم. مشغول یافتن راهم در مسیری معنوی، که ریشه در اعماق وجودم دارد.
دعای یا مقلب القلوب را که خواندیم با ذکر لبیک یا حسین(ع) آمیخته اش کردیم تا شاید خداوند به واسطه قلب مهربان حسین(ع) قلوبمان را متحول نماید؛ حکمت، آرامش فکر و نجات از روزمرگی در رأس دعاهایی بود که طلب کردیم. از خداوند خواستیم که نسبت به بشر و محنت هایی که بشر در حال تحمل آن است همچون درخت تنها نظاره گر نباشیم.
مراسم تحویل سال که تمام شد به دلیل ازدحام زیاد و به خاطر بچه ها کمی از جمعیت فاصله گرفتیم. در فکر جستجوی راهی میانبر برای رسیدن به فضای حرم بودیم که ناگهان التماس عاجزانه پیرزنی رشته افکارمان را به هم ریخت. با چهره ای وحشت زده و صدایی غریب، از ما می خواست که راه را نشانش دهیم، انگار از کاروانشان جدا شده و در شلوغی جمعیت گم شده بود.
با وجودی که لهجه کُردی اش مانع از فهم کلامش میشد، اما به خوبی حس نیازش را درک می کردیم. تنها چیزی که میدانست اسم هتلی بود که در آن ساکن بود و دیگر هیچ.
او را نزد راهنمایان حرم بردیم و با وجودتسلط ناکافی بر زبان عربی، منظورمان را به راهنما رساندیم. هتلی که پیرزن در آن ساکن بود بسیار با حرم فاصله داشت؛ آدرس را به او دادیم و از او خداحافظی کردیم اما او قصد خداحافظی از ما را نداشت.
چشمانش را به چشمانمان دوخته و نگاهش را در نگاهمان گره زده بود و معصومانه از ما می خواست تا او را به هتل برسانیم. میگفت: می ترسد که تنها برود. در آن جمعیت زیاد نیز توان پیدا کردن کاروانش را هم نداشت. ما نیز از شدت خستگی انگار توان کمک به او را نداشتیم. بالاخره تصمیم گرفتیم او را به هتل برسانیم.
راه طولانی بود و ما مجبور بودیم مسیر زیادی را طی کرده و دوباره از بین الحرمین به هتل خودمان بازگردیم. شاید چیزی حدود دو ساعت راه رفتنمان طول کشید. جمعیت به قدری زیاد بود که رد شدن از آنها و جمع کردن حواسمان برای اینکه فرزندانمان نیز در این مسیر گم نشوند کار ساده ای نبود. بچه ها خسته شده بودند و شروع کردند به گله و شکایت و ما نیز مثل همیشه باید از وجود انجام وظیفه و پناه دادن به دیگران برایشان تصویرسازی میکردیم.
شادی را در چهره پیرزن میدیدیم، او نیز .
لبخند می زد، ما نیز .
ساکت و با شتاب عازم مقصد شدیم. در همین لحظات بود که ناگهان چشمم به ساعت افتاد و یادم آمد که ساعت شام در هتلی که خودمان در آن مستقر بودیم در حال گذشتن است. اگر به موقع به هتل نرسیم شام را از دست می دهیم. البته که من، مادرم و البته که این فکر بیشتر به خاطر فرزندانم در ذهنم تداعی شد، اگر نگویید که توجیه می کنم.
در ذهنم و نه در واقعیت، تنها و تنها در خیالم با خودم حرف می زدم که اگر این پیرزن را به دست راهنمایان حرم سپرده بودیم بهتر بود؛ هم او به مقصد میرسید و هم ما به شام.
در بین راه، پیرزن مدام حضورم را می طلبید اما انگار ظرفیتم ته کشیده بود. بالاخره او را به مقصد رساندیم. اما برگشتن از این راه طولانی کار را برای ما سخت تر کرده بود؛ چراکه موقع رفتن، انگیزه ای همچون وجود او، پاهایمان را به جلو میراند و حالا دیگر او نبود.
به هر سختی که بود خود را به بین الحرمین رساندیم تا با عبور از آن به خیابانی که هتل خودمان در آن قرار داشت برسیم. حالا بودنمان در بین الحرمین ما را مُجاب میکرد تا دوباره سلامی محضر حضرت ارباب دهیم. در حال سلام دادن بودیم که ناگهان یکی از راهنمایان حرم با بیسیمی که در دست داشت بین آن همه جمعیت، به ما نزدیک شد. تعجب کردیم! او بعد از سلام و احوالپرسی گرم، دست همسرم را گرفت و با خود برد. به نظر میرسید میخواهد جایی یا چیزی را نشانش دهد، ما نیز پشت سرشان با یک دنیا سؤال آنها را همراهی کردیم.
به ناگاه خود را روبروی دارالضیافه حضرت دیدیم. او ما را به غذای حضرت دعوت نموده بود. از همسرم خواست تا با او به مهمانخانه برود، بعد از چند دقیقه انتظار، همسرم با دستانی پر از غذا برگشت، چندین برابر غذایی که قرار بود در هتل بخوریم. غذاهایی که لذت خوردنش چیزی کم از غذای حرم حضرت رضا(علیه السلام) نداشت.
بسته های غذا را که دیدم در خود شکستم و با خود گفتم:
ای وای بر من .
و ای وای بر کوته نظری ام .
آقاجان چه می خواستید به من بگویید؟!
می خواستید بگویید که خودتان هوای زائرتان را دارید؟!
میخواستید بگویید که اگر یک قدم برای زائرتان برداریم می بینید و سریع پاسخ می دهید؟!
آقاجان خجالت زده ام کردید تا به من بگویید زائرتان هیچ منتی بر هیچ کس ندارد؟!
من که چیزی بر زبان نیاوردم. من فقط در فکر ناقص خویش .
می خواستید بگویید که هیچکدام از آموخته هایم ریشه ندوانده و هیچکدام تأثیر پایداری در من نداشته؟!
آقاجان با یک دنیا خجالت چه کنم؟!
با یک عمر شرمندگی از آنچه فقط در ذهنم آمد و نه در زبانم.
حالا حال زائران اربعین را می فهمم، حالا می توانم درک کنم چرا زوار اربعین زمین و زمان را به هم میدوزند تا روز اربعین در محضر یار باشند. حالا دلیل این همه بخشندگی مردم عراق را می فهمم و حالا شاید به راحتی میتوانم درک کنم این که یک عراقی سرمایه یک سالش را نذر زائر آقا می کند یعنی چه؟
حسین جان، جاده های گوناگونی را زیر پا می گذاریم، می لغزیم، سقوط می کنیم، تسلیم می شویم، اما دوباره باز می گردیم؛ چراکه می دانیم تنها پناه همه بشریت شمایید. میدانیم جهانی معنوی وجود دارد که به جهان ما نفوذ می کند و در آن جهان محاسباتیست که با دنیای مادی سازگاری ندارد اما با کرم شما خاندان به خوبی جور در می آید.
درباره این سایت